نویسنده: دکتر غلامرضا جلالی (1)




 

چکیده

تشیع محدود به بعد فقهی و کلامی نیست و از نگاه جامع برخوردار است. کندوکاو تاریخ حوزه‌های علمی شیعه و تراجم بزرگان نشان می‌دهد که رویکرد به همه معارف مورد نیاز از جمله عرفان که مورد بحث این نوشتار است، قرن‌ها در حوزه‌های علمی شیعه در خفا و آشکار استمرار یافته و مکتب‌هایی را به وجود آورده است. این جریان از زمان پیامبر اکرم و ائمه اطهار و اصحاب آن‌ها مثل سلمان فارسی (متوفی سال 36 هجری) و اویس قرنی و ابوذر غفاری و مقداد ابن‌اسود و عمار یاسر و نیز کمیل بن زیاد نخعی، میثم تمار، رشید هجری و جابر جعفی شروع و در سده‌های بعد از سوی شیخ ابوالفتوح رازی، خواجه نصیرالدین طوسی، سید بن طاووس، ابن‌فهد حلی، سید حیدر آملی، شهید ثانی، محمدتقی مجلسی، شیخ حسین بن عبدالصمد، ملامحسن فیض، شیخ بهایی، قاضی نورالله شوشتری، سید مهدی بحرالعلوم، ادامه یافته است. در مقطعی سلسله‌های عرفانی شیعی را به وجود آمده است و با ظهور عرفانی چون آقا محمد بیدآبادی (متوفی 1198 ق) که به جای رویکرد به عرفان عملی به عرفان نظری توجه نشان دادند، سبب شد تا حوزه موفق به تأسیس مکاتب عرفانی شود. با این حال بعضی از پژوهشگران کوشیده‌اند عرفای حوزه را به عنوان افرادی زاهد معرفی کنند و برخی نیز لباس حکمت به آنان پوشانده‌اند و همه از طرح هویت عرفانی حوزه‌ها و وجود مکاتب عرفانی در میان حوزه‌ها طفره رفته‌اند، این بررسی نشان می‌دهد که با گذشت زمان در حوزه‌های علمی شیعه مکتب‌های عرفانی گوناگونی به وجود آمده است. مکتب‌های حله، مشهد، اصفهان، شیراز، دزفول، نجف و تهران در شمار این مکاتب هستند.

مقدمه

تشیع از آغاز تنها در فقه و کلام خلاصه نمی‌شد بلکه به عرفان و حکمت نیز گرایش داشته است، ابن‌ابی‌جمهور احسایی بازگشت همه سلسله‌های مشایخ عرفا را به ائمه اطهار می‌داند (احسائی، مجلی، 376) و قاضی نورالله شوشتری هیچ یک از سلسله‌های عرفانی را از اهل سنت نمی‌داند (شوشتری، مجالس المؤمنین، 3/1) که به علت «تمادی استیلای اصحاب شقا و شقاق و اهل تغلب و نفاق همواره مخفی بوده و خود را شافعی یا حنفی می‌خوانده‌اند». (همان)
عرفا از راه کمیل بن زیاد نخعی و حسن بصری خود را به امام علی (علیه‌السلام) و از راه ابراهیم ادهم به امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) و از طریق با یزید بسطامی به امام جعفر صادق (علیه‌السلام) و از طریق معروف کرخی به امام رضا (علیه‌السلام) می‌رسانند و سلسله معروفیه را ام‌السلاسل نامیده‌اند چون چهارده سلسله اصلی از آن منشعب شده است.
به لحاظ تاریخی عرفان بیشتر از سوی سادات و منسوبان به اهل بیت ترویج شده است. اگر به تاریخ سده‌های نخست تشیع برگردیم خواهیم دید که دستگاه نقابت سادات که در عصر عباسیان به وجود آمد، به عرفان گرایش و نقش مؤثری در ترویج آن داشته است.
از زمان شیخ نجم‌الدین کبری (متوفی 618 ق) و شیخ فریدالدین عطار (540-618 ق)، نسبت میان تشیع و عرفان آشکارتر شد. نورالدین اسفراینی گرایشات شیعی خود را علنی کرد (حقیقت، تاریخ عرفان و عارفان ایرانی) و شاگرد او شیخ علاءالدوله سمنانی معتقد بود صوفی باید شیعه باشد. (محمدی، علاءالدوله سمنانی) علاءالدولة سمنانی فضائل اهل بیت (علیهم‌السلام) را نقل و آنان را ستوده و در کتاب مناظر المحاضر للمناظر الحاضر، در شرح واقعه‌ی غدیر خم و اثبات وصایت علی (علیه‌السلام) و توصیف شیعه‌ی واقعی و تمایز آن از شیعه نما بحث می‌کند.
در دوره مغول سربداران توانستند پرده‌های تقیه را کنار زده و هم زمان از توانایی‌های مشترک عرفان و تشیع بهره‌برداری کنند. سلسله کبرویه منسوب به شیخ نجم‌الدین کبری (متوفی 618 ق) و چهره‌های وابسته به این سلسله مثل سیف‌الدین باخرزی (متوفی 659 ق)، رضی‌الدین لالا (متوفی اوایل سده‌ی هفتم) و سعدالدین حمویه (متوفی 649 ق)، شیخ نجم‌الدین رازی (متوفی 654 ق)، عزیز‌الدین نسفی (متوفی بین سال‌های 680 تا 699 ق)، بهاءالدین محمد پدر مولوی، شیخ نورالدین اسفراینی (متوفی 695 ق)، شیخ علاءالدوله سمنانی (متوفی 736 ق)، و میر سید علی همدانی (متوفی 786 ق) همه نسبت به ولایت ائمه شیعه باور داشته و غالباً به تشیع منسوب شده‌اند (زرین‌کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، 88)، سعدالدین حمویه (حمویه، المصباح، 138-137) به پیوند ولایت و نبوت اشاره کرد. نسفی (نسفی، الانسان الکامل، 321-320) شاگرد سعدالدین حمویه، از وی نقل کرده است که نام ولیّ در امت محمد منحصر به دوازده تن است و ولیّ دوازدهم مهدی و صاحب زمان، خاتم اولیا است. با کوشش چهره‌هایی چون حاج بکتاش ولی، امیر سید علی همدانی و در پی ایشان خواجه اسحاق خَتَلانی (متوفی 826 ق) و سپس سید محمد نور بخش و امیر عبدالله برزش آبادی، جریان عرفان شیعی ظهور یافت.
در همین دوره، در کنار شکل‌گیری مکتب عرفانی حله از سوی علامه حلی شاهد تعامل معنوی میان خواجه نصیر طوسی با صدرالدین قونوی هستیم و کمال‌الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی (متوفی 679 ق) با نگاهی عرفانه به شرح نهج‌البلاغه پرداخت و گام بعدی را یک قرن بعد سید حیدر آملی برداشت. وی تجانس تشیع و عرفان را با نگارش جامع الاسرار تبیین کرد.
دوره تیموریان عرفان پلی شد برای شکل‌گیری تسنن اثنی‌عشری و تسنن اثنی‌عشری نیز به نوبه خود پلی شد برای تقویت تشیع اثنی‌عشری. در این دوره جریان‌های طریقتی جدیدی در عرفان نظری و عملی شکل گرفت که همه آن‌ها از پدید آورندگان و تحصیل کرده‌های حوزه‌های علمی شیعه بودند. فلسفه و کلام، با چاشنی عرفان در حلقه علوم حوزوی نفوذ یافت. در این راه مشایخ پیرو نجم‌الدین کبری، مثل سعد‌الدین حموی، عزیزالدین نسفی و علاءالدوله سمنانی پیشگام بودند.
سلسله‌ی کبرویه در زمان جانشین میر سید علی همدانی، یعنی خواجه اسحاق خَتَلانی (متوفی 826 ق) انشعاباتی یافت؛ طرفداران سید محمد نوربخش (795-869 ق) نوربخشیه، و طرفداران برزش آبادی (متوفی 890 ق) ذهبیه (نایب‌الصدر، طایق الحقایق، 344/2) خوانده شدند. در میان بزرگان نوربخشیه باید از سید حیدر آملی (متوفی پس از 782) نام برد، وی از علویان آمل و در فقه و کلام شاگرد فخرالمحققین حلی (آملی، تفسیر المحیط، 531/1) و در تصوف مرید شیخ نورالدین تهرانی اصفهانی (همان، 30/1) بود که از مشایخ سلسله‌ی کبرویه بود و در میان ذهبیه بزرگانی از علما ظاهر شدند؛ از جمله شیخ علی نقی اصطهباناتی (متوفی 1126 ق) و جانشین و دامادش سید قطب‌الدین نیریزی (متوفی 1173 ق) (خاوری، ذهبیه، 290؛ 308-307). پس از قطب‌الدین نیریزی سه تن از شاگردانش به نام‌های ملا محراب گیلانی و آقامحمد بیدآبادی و آقا محمدهاشم شیرازی، به ترویج عرفان پرداختند.

مکتب‌های عرفانی حوزه

علی‌رغم این که بعضی از پژوهشگران کوشیده‌اند عرفای حوزه را به عنوان افرادی زاهد معرفی کنند و برخی نیز لباس حکمت به آنان پوشانده‌اند و همه از طرح هویت عرفانی حوزه‌ها و وجود مکاتب عرفانی در میان حوزه‌ها طفره رفته‌اند، بررسی تاریخ دانش‌های رایج در حوزه‌ها نشان می‌دهد که مکتب‌های عرفانی گوناگونی در مراکز علمی حوزوی به وجود آمده است. علما تمایل فطری به عرفان را کنار ننهادند و عرفان همیشه از عناصر هویت‌ساز و امری نهادینه در حوزه‌های علمی شیعه بوده و قرن‌ها استمرار یافته و پیدایش انقلاب اسلامی نیز تاحد زیادی وامدار این جریان بود و پس از انقلاب، عرفان به جریان معرفتی قویم تبدیل و بار اصلی تعامل با فرهنگ‌های دیگر را این جریان به عهده گرفت.
پیش از شروع بحث لازم است مفهوم یک مکتب فکری را بررسی کنیم. اصطلاح مکتب در فرهنگ ما یک واژه نو پدید است و به مجموعه یا گروهی از افراد اطلاق می‌شود که ویژگی‌های فکری مشترک خود و یا چشم‌انداز فلسفی، رشته‌ای، اعتقادی، جنبش اجتماعی، جنبش فرهنگی و یا جنبش هنری خود را با یکدیگر در میان می‌گذارند و مرتبط می‌شوند. مکتب فکری ممکن است سبک ویژه‌ای در یکی از شاخه‌های علوم را نتیجه دهد. این سبک گاهی دست آورد سنت‌هایی است که در خلال یک زمان طولانی به وجود آمده و در طول یک دوره‌ای از تاریخ استمرار داشته و این استمرار دارای ظهور و بروز خارجی بوده و علی‌رغم گذشت زمان می‌توان این آثار و رابطه‌ها را شناسایی و معرفی کرد.
بر این اساس، یک مکتب عرفانی یک سامانه است و تمایز یک مکتب از مکتب‌های دیگر به دو عامل پراکندگی جغرافیایی و تنوع رویکردهای آن‌ها مربوط می‌شود. به این منظور ما در کنار کندوکاو پراکندگی جغرافیایی مکتب‌های عرفانی حوزه‌های علمی شیعه به رویکردهای سلوکی این مکاتب نیز می‌پردازیم.

1- مکتب حله

شهر حله واقع در 90 کیلومتری جنوب بغداد، در سال 493 ق به دستور امیرسیف الدوله آل بویه تأسیس شد. این شهر در زمان کوتاهی توسعه یافت و به یک مرکز علمی بزرگی تبدیل و به دلیل حضور انبوه شیعیان اهل بیت (علیهم‌السلام) کوفه ثانی خوانده شد.
مکتب حله نخستین مکتب عرفانی وابسته به حوزه‌های علمی شیعه است. پایه‌گذاران این مکتب علامه جمال‌الدین حسن بن یوسف بن مطهر حلی (647-726 ق) و فخرالدین محمد حلی (682-771 ق) بودند. شمس‌الدین محمد عاملی مشهور به شهید اول (734-786 ق) و سید حیدر آملی (720-787 ق) از تحصیل کردگان این مکتب هستند. شهید اول نزد بزرگانی چون فخرالمحققین فرزند علامه حلی و قطب الدین رازی از شاگردان محقق طوسی درس آموخت. سید حیدر آملی نیز از شاگردان شیخ فخرالدین حلی (فخرالمحققین) و نورالدین طهرانی است. شیخ فخرالدین حلی طی اجازه نامه‌ای از سید حیدر آملی به عنوان مرشد سالک و غیاث نفوس العارفین و ذو النفس القدسیه تعبیر کرده است. (کاشانی، مجموعه رسائل و مصنفات) او اندیشه‌های قیصری و شیخ کمال‌الدین عبدالرزاق کاشانی (متوفی 736 ق) را آموخت و سلوک معرفتی وحدت وجود و آموزه‌های ابن‌عربی را ترویج کرد و کوشید رابطه تشیع و تصوف را در آثار خود یادآور شود (آملی، جامع الاسرار، 41).
احمد بن محمد بن فهد اسدی حلی (757-841 ق) نیز از وابستگان همین مکتب است. او از شاگردان شهید اول شمرده می‌شود و سید محمد نوربخش (متوفی 869 ق) از شاگردان ابن‌فهد (الشمری، الحیاه الفکری فی الحله، 189) و سید محمد فلاح، بنیان‌گذار مشعشعیان، داماد ایشان بود و نزد او با عرفان آشنا شد. التحصین فی صفات العارفین و عده الداعی و نجاح الساعی از آثار عرفانی احمد بن محمد بن فهد حلی اسدی هستند. (حلی اسدی، التحصین)
رضی‌الدین رجب بن محمد حافظ برسی، عارف و عالم شیعی زنده در 813 ق (الشمری، پیشین، 178-163) نیز که احتمال داده می‌شود از برس حله باشد، از اندیشه‌ها و اصطلاحات و تعبیرات فلسفی و عرفانی مانند عقل فعال، فیض اول، بهره جسته و به سخنان بزرگان تصوف و عرفان، از جمله حلاج و محی‌الدین ابن‌عربی استناد می‌کند و تحت تأثیر اشعار عارفانه کسانی چون ابن‌فارض است و شیوه‌های حروفیه را در رسیدن به مقصود به کار می‌گیرد. (الشیبی، الصله بین التصوف و التشیع، 263-258) برخی (معصوم علیشاه، پیشین، 711/3) مدفن برسی را قبرستان قلتگاه شهید دانسته‌اند. خوانساری شنیده است که قبر او در وسط باغی در اردستان واقع است (خوانساری، روضات الجنات، 345/3).
پس از بررسی، محمد احسائی معروف به ابن‌ابی‌جمهور، مؤلف کتاب المجلی از وابستگان مکتب عرفانی حله شمرده می‌شود. ابن‌ابی‌جمهور به نقل اقوال و عبارات دو کتاب فصوص الحکم و فتوحات مکیه توجه نشان داده و اندیشه و عرفان ابن‌عربی را منتشر نموده و بسیاری از عقایدش را پذیرفته است. (احسائی، پیشین) ایشان در سال 878 هجری قمری در مشهد حضور داشته است. احسائی با مطالعه فصوص الحکم به عقاید مکتب ابن‌عربی علاقه یافت و برای نخستین بار وحدت وجود را در میان علمای شیعه شناساند. براساس وحدت وجود که ما آن را سلوک معرفتی می‌نامیم، وجود خدا حقیقی است یعنی او قبل از هر چیز بوده و چیزی او را همراهی نمی‌کرد و بعد از هر چیزی نیز خواهد بود و چیزی او را همراهی نخواهد کرد و عالم ناچیز و فانی و بی‌ثبات و اعتباری است. (احسائی، پیشین) البته اعتباری بودن جهان چیزی از احکام آن نمی‌کاهد، با این فرق که همه آن احکام مانند صاحبان آن‌ها اعتباری هستند. اساس عرفان، وحدت شخصی وجود و کثرت‌زدایی از حریم آن است، اگر انسان عارف واصل حالت سابق و لاحق یعنی معدوم بودن همه اشیا را مشاهده کرد، می‌تواند وحدت شخصی وجود را که منحصر به خداوند است دریابد.

2- مکتب مشهد

پایه‌گذار مکتب عرفانی مشهد امیر سید عبدالله برزش آبادی (770-850 ق) است. شیخ فضل الله خراسانی (متوفی 997 ق) از شاگردان شیخ محمد خبوشانی نیز در مشهد فعالیت داشت. شیخ فضل الله با چند واسطه از شاگردان امیر عبدالله برزش آبادی است (شوشتری، 404/4).
شیخ آغا ابومحمد مشهدی (متوفی 1240 ق) از احفاد شیخ حافظ ابردهی (اواخر قرن هشتم) (آقابزرگ، الکرام البرره، 69/1)، مولانا حاج محمدحسن مشهور به عارف نیشابوری (متوفی 1262 ق) از شاگردان عبدالوهاب شیخ الاسلام، مولانا علی اکبر شیروانی (اعتصام السلطنه، مطلع الشمس، 710/2) و حاج میرزا هدایت الله اورسنجی (متوفی 1281 ق) و مولانا حاج میرزا اسماعیل امام جمعه (1207-1262 ق) (مدرس، تاریخ علمای خراسان، 87) که تحت تأثیر مولانا اسماعیل ازغدی (1160-1231 ق) قرار داشتند (همان، 95-96)، روش سلوکی جوارحی (زهد) را دنبال می‌کردند. در همین دوره میرزا مهدی اصفهانی (1152-1218 ق) از تحصیل کردگان حوزه بیدآبادی (مطهری، خدمات متقابل، 534) سلوک معرفتی (وحدت وجود) را در مشهد مطرح می‌کرد. سید مهدی بحرالعلوم طباطبائی (متوفی 1204 ق) (امینی، شهدان راه فضیلت، 421)، مولانا محمدحسین خبوشانی (متوفی 1262 ق) (مدرس، پیشین، 88-87)، مولی حمزه قاینی (آقابزرگ، پیشین، 445/1)، سید کاظم بن سید محمد بن سید نورالدین بن سید نعمت الله جزایری و سید دلدار علی رضوی نقوی هندی نصر آبادی
(متوفی 1235 ق) از شاگردان وی هستند. (نجوم السماء)
میرزا حبیب الله مجتهد خراسانی (1327-1266 ق) که فرزند میرزا هاشم (1269-1209 ق) نوه میرزا هدایت الله مجتهد (1248-1178 ق) خراسانی و نبیره میرزا مهدی اصفهانی است،‌ ادامه دهنده خط سیر عرفانی مکتب مشهد در همه عرصه‌های سلوک جوارحی و جوانحی و معرفتی شمرده می‌شود.
میرزا حبیب متأثر از میرزا مهدی گیلانی است. میرزا مهدی گیلانی متخلص به خدیو که مردی بود اهل فضل و آگاه به نجوم، طب، فلسفه، ریاضیات و ادب و فقه، بعد از فوت مرشد خود غلامعلی خان هندی با میرزا زین‌العابدین و ملا غلام‌حسین شیخ الاسلام که هر دو از مریدان خدیو بودند، به مشهد آمد و در مشهد در سراچه بیرونی منزل میرزا هدایت الله پدر بزرگ حاج میرزا حبیب مستقر شدند و کتابخانه‌ای را تأسیس و تالاری برای نشیمن و جایی برای عبادتگاه ساختند و انجمن تشکیل دادند و اعضای آن «اصحاب سراچه» نامیده شدند. (آشتیانی، مقدمه رسائل حکیم سبزواری، 133) میرزا در اواخر عمر تابستان را در کوه پایه ابرده پایین در باغی نزدیکی بقعه شیخ حافظ ابردهی (جامی، نفحات الانس، 487) که از اجداد مادری میرزا بود، زندگی می‌کرد.
میرزا عسکری (1211-1280 ق) فرزند میرزا هدایت الله مجتهد، صاحب شرحی بر تمهید القواعد نیز از نوه میرزا مهدی اصفهانی است و به جریان سلوک معرفتی (وحدت وجود) تعلق دارد. آقابزرگ حکیم نیز از همین دودمان است و راه آنان را ادامه داد. وی با عرفانی نزد میرزا ابوالحسن جلوه و میرزا هاشم گیلانی اشکوری (1332 ق) و حکیم کرمانشاهی (1337 ق) آشنا شد. ایشان و شیخ اسدالله یزدی (1278-1338 ق) به ترویج علوم عقلی و عرفان براساس مسلک معرفتی وحدت وجود در مشهد پرداختند.
جریان غالب مکتب مشهد پس از کنار زدن سلوک معرفتی در قرن حاضر، روش سلوکی تفکیک بوده است. تفکیک به مثابه یک روش و اعم از عرفان جوارحی و جوانحی و معرفت النفس است. تأکید آن بر عرفان براساس تعلیمات اهل بیت و تفکیک آموزه‌های این مکتب از عرفان‌ها و فلسفه‌های دیگر است. آراء میرزا مهدی اصفهانی (1152-1218 ق) شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (1318-1386 ق) و سید ابوالحسن حافظیان (1282-1360 ش) را می‌توان ادامه راه سید مرتضی کشمیری رضوی (متوفی 1323 ق) دانست. او معتقد بود باید دین را خالص از اهل بیت گرفت. (شبیری، جرعه‌ای از دریا) ملا رجبعلی تبریزی (متوفی 1080 ق) از شاگردان میرزا ابوالقاسم فندرسکی استرآبادی (متوفی 1050 ق) نیز چونان صاحب‌نظران مکتب تفکیک قائل به اصالت ماهیت بود و ترکیب وجود و ماهیت را انضمامی می‌دانست. تبریزی حرکت در جوهر و وجود ذهنی و عینیت ذات و صفات خداوند را انکار کرده است. طریق تفکر او با سنت اشراقی پیش از وی متفاوت بود و با ملاصدرا در مبحث اصالت و اشتراک معنوی وجود اختلاف نظر داشت. رأی مشهور رجبعلی تبریزی اشتراک لفظی وجود داست. فلسفه او منبعث از دین‌شناسی و نصوص دینی است. او با نفی اشتراک معنوی وجود و طرح تباین بین واجب و ممکن، نفی صفات و نفی ترکیب ذهنی و خارجی از خدا، قصد تنزیه خدا را دارد. (تبریزی، اصل الاصیل) حسن خطیب قاری (11-12 ق) از مشرب شیخ رجبعلی تبریزی پیروی می‌کرد به دستور شاه سلیمان (1077-1105 ق) در مشهد مشارق الانوار شیخ رجب برسی را به فارسی برگرداند و آن را مطلع الاسرار فی شرح مشارق الانوار نامید. (آقابزرگ، طبقات، 142) قاضی سعید قمی (149- بعد از 1126 ق) نیز تحت تأثیر ملارجبعلی تبریزی و در شمار شاگردان ایشان است و اشتراک لفظی را باور دارد و رساله‌ها و حواشی در تحقیق این مبنا نوشته است. (خوانساری، روضات الجنات، 9/4-10)
میرزا مهدی اصفهانی خود مدتی با منابع رایج عرفانی و متونی که در حوزه تدریس می‌شد آشنا شد ولی بعد‌ها به این نتیجه رسید که هیچ کس به اندازه قرآن و اهل بیت بر عرفان تأکید نکرده است. آیت الله شیخ مجتبی قزوینی (م 1386 ق) در میان شاگردان میرزا مهدی بیشترین نقش را در تثبیت مبانی تفکیک داشت. او با آمیختگی دین با عرفان مخالفت داشت. آیت الله میرزا جواد آقاتهرانی (م 1368 ق) و آیت الله میرزا حسنعلی مروارید، حاج شیخ عبدالله یزدی و حاج شیخ علی نمازی شاهرودی، تحت تأثیر روش آیت الله میرزا مهدی اصفهانی (م 1365 ق) قرار داشتند. شیخ مجتبی قزوینی بیمناک بود که تعقل صرف جانشین تعبد گردد، یا بریده از دین، سر از نافرمانی و لجاج و عناد در آورد و غبار کبر و نخوت راه را به رسم مقلدان از فلسفه غرب، در افکار و اندیشه‌های ارسطو و افلاطون خلاصه کند. او در جایی از کتاب «معاد القرآن» می‌نویسد: «‌ای کاش، عرفا و فلاسفه در اسلام مانند شیخ اشراق و ابن‌سینا که تابع فلسفه ارسطو و افلاطون هستند، فلسفه و عرفان اختراعی خود را با قرآن و فرمایشات پیغمبر و ائمه آمیخته نمی‌کردند و به قرآن رجوع داده و خلاف قرآن را به قرآن نسبت نمی‌دادند» ایشان از سخنان کسانی که مقصود قرآن و فلاسفه را یکی می‌دانند، شگفت‌زده است. در آغاز جلد اول بیان الفرقان می‌نویسد:
«در قدیم، طریق فقها ممتاز از طریق فلاسفه یونانی و عرفانی صوفیه بود و پیروان فلسفه و عرفا از یکدیگر ممتاز بوده‌اند و هر یک طریق خود را حق و دیگری را باطل می‌دانستند و باکی از مخالفت با یکدیگر نداشتند» (قزوینی، بیان الفرقان، 28)
نمایندگان مکتب نجف نیز در مشهد از سوی محمدتقی آملی (1304-1391 ق) عباس قوچانی (1333-1410 ق) از شاگردان سید علی قاضی طباطبایی در دوره‌های اخیر ترویج شد. مهاجرت محمدحسن مولوی قندهاری (1280-1377 ش) و علامه سید محمدحسین حسینی تهرانی (1345-1416 ق) از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی و سید هاشم حداد، در دهه‌های اخیر به عرفان مشهد رونق تازه‌ای بخشید.

3- مکتب شیراز

صدرالدین محمد حسینی دشتکی (828-903 ق) مؤسس مکتب عرفانی حوزه علمی شیراز است. خود وی از شاگردان سید حیدر آملی (720-782 ق) و پیرو سلوک معرفتی است. حکیم ملاصدرا، امیر صدرالدین محمد ثانی، ملا شمس‌الدین محمد بن احمد خفری (متوفی 942 ق) و جمال‌الدین محمد عرفی شیرازی (متوفی 999 ق) همه از شاگردان غیاث‌الدین منصور دشتکی هستند. خفری رساله‌ای با عنوان اسفارالعارفین دارد که در آن به اسفار چهارگانه عرفانی پرداخته است. این جریان از طریق شاه طاهر دکنی (متوفی 953 ق) از شاگردان خفری به هند نفوذ کرد و در آنجا با عرفان‌های دیگر درهم آمیخت.

4- مکتب اصفهان

درون مکتب عرفانی اصفهان همه روش‌های سلوکی اعم از زهد و محبت، عرفان مبتنی بر معرفت نفس و وحدت وجود حضور داشته است. ابوحامد علی بن محمد صائن‌الدین ترکه اصفهانی (770-835 ق) صاحب التمهید فی شرح قواعد التوحید از شارحان مکتب وحدت وجود از مؤسسان مکتب عرفانی اصفهان است، رساله قواعد التوحید در عرفان نظری و از آثار ایشان است. محمد بن ابراهیم صدرالمتألهین شیرازی (م 1045 یا 1050 ق) مؤسس حکمت متعالی نیز به این مکتب وابسته است و از روش سلوک معرفتی پیروی می‌کند. آقا محمد بیدآبادی (متوفی 1198 ق) نیز از بزرگان این مکتب است، او از هر سه مکتب حله، شیراز و مشهد تأثیر پذیرفت و روی مکتب‌های نجف، مشهد و دزفول تأثیر گذاشت.
آقا محمد بیدآبادی از طریق فیاض لاهیجی (1071 ق) و ملافیض کاشانی (1007-1091 ق) و ملاصدرا و غیات‌الدین منصور دشتکی و صدرالدین محمد حسنی دشتکی (828-903 ق) به سید حیدر آملی (720-782 ق) و مکتب حله وصل می‌شود. ایشان در سیر و سلوک تابع سید قطب‌الدین نیریزی است. نیریزی مدتی در عراق علاوه بر تدریس فقه و حکمت، مجلس انسی نیز داشته است.
بزرگانی چون ملامحراب گیلانی، سید مهدی بحرالعلوم (قمی، فوائد الرضویه، 1027/2)، میرزا مهدی اصفهانی (1152-1218 ق) (مطهری، پیشین، 534) میرزا ابوالقاسم مدرس خاتون آبادی، سید صدرالدین محمد دزفولی کاشف (1174-1258 ق) ملا عبدالکریم اشراق بیرجندی (1229 ق)، ملا نظرعلی گیلانی، میرزا عبدالجواد شیرازی، حاج محمد ابراهیم کرباسی و ملا محمدمهدی نراقی از تربیت یافته‌گان مکتب حکمی و عرفانی بیدآبادی شمرده می‌شوند. (مدرس هاشمی، شرح رساله سیر و سلوک، 12-16)
بهاءالدین عاملی (953-1030 ق) و میرفندرسکی (970-1050 ق) که از فیوضات علامه چلبی بیک تبریزی (1041 ق) یکی از شاگردان افضل‌الدین محمد ترکه اصفهانی بهره برده بود، به روش سلوکی خودشناسی دلبسته بودند. ملامحسن فیض کاشانی (1007-1091 ق) را هم می‌توان از پیروان این مکتب دانست. وی در یکی از دستورالعمل‌های خود در تربیت نفس می‌گوید: «مبدأ سفر روح، جهل و نقصان طبیعی است و منتهای آن، کمال حقیقی، مسافت راه، مراتب کمال‌های علمی و عملی است. این کمال‌ها، بر هم مترتب است و منازل این سفر و صفات و اخلاق پسندیده است که از احوال و مقامات روح شمرده می‌شود که نخستین منزل یقظه و آخرین آن توحید است که مقصد اقصی است. قطع منازل سفر، به مجاهده و ریاضت نفس امکان دارد و زاد راه آن تقوا است. و تقوا، پیروی از امر‌ها و پرهیز از نهی‌های شارع است، تا دل به نور شرع و صیقل تکلیف‌های آن، آماده فیضان معرفت شود. (مجله حوزه، شماره 6، صص 66-65) راحله این سفر، بدن و قوای آن است و رفیقان راه عالمان و صالحان و سالکان‌اند که یکدیگر را ممد و معاون‌اند و راهنمایان، پیامبر و ائمه‌اند». (همان، 68) محمد صادق اردستانی (1113 ق) نیز از این مکتب پیروی می‌کرد. ملاحمزه گیلانی، آقامحمد صادق تفرشی، میرزا محمدتقی الماسی، ملا اسماعیل خواجویی، سید قطب‌الدین محمد حسین نیریزی، ملا محمد نعیم طالقانی و عبدالرحیم بن یوسف دماوندی از شاگردان ایشان هستند.
روش سلوک جوانحی (محبت) نیز در اصفهان مورد استفاده قرار گرفته است. ملا عبدالرزاق فیاض لاهیجی (1072 ق) از شاگردان حکیم ملاصدرا، پایبند این روش سلوکی است. (آشتیانی، منتخباتی از آثار، 289/1) او عرفان را سلوک راه باطن می‌داند و معتقد است طریقه سلوک باطن مسبوق به سلوک ظاهر است.

5- مکتب دزفول

صدرالدین کاشف دزفولی (1174-1258 ق) مؤسس مکتب عرفانی دزفول و از شاگردان آقا محمد بیدآبادی (1198 ق) است. مکابتات زیادی بین این استاد و شاگرد مبادله شده است. سید صدرالدین با رجال عهد خود مکاتبه داشته است. برخی قضیه ملاقات شیخ انصاری با کاشف را قرینه گرفته و سید علی شوشتری (1283 ق) و شیخ مرتضی انصاری را جزء شاگردان مکتب عرفانی کاشف می‌دانند. سید محمدرضا موسوی دزفولی (1237-1274 ق)، شیخ سلیمان عاملی، ملا غلامرضا شهی، سید عبدالله و سید حسین ظهیرالاسلام جزء شاگردان کاشف بوده‌اند. مصباح العارفین، حق الحقیقه و معراج المؤمنین از آثار چاپ شده ایشان است. روش سلوکی شوشتری معرفت نفس است و از طریق ملاحسینقلی همدانی و جریان دزفولی‌ها از طریق حاج سید محمدرضا تا عصر حاضر در دزفول استمرار یافته است.

6- مکتب نجف

مکتب عرفانی نجف راه و روش عرفانی خود را به آقا محمد بیدآبادی می‌رساند. بیدآبادی (1198 ق) در طریقه عرفانی و سلوکی خود، میان ظاهر و باطن جمع کرد و یکی را بدون دیگری ناقص و ناتمام دانست. سید علی شوشتری یکی از بزرگان این مکتب، با یک واسطه به صدرالدین دزفولی می‌رسد و ایشان نیز از شاگردان مکتب آقا محمد بیدآبادی است. (بیدآبادی، شرح رساله سیر و سلوک، 8) سید علی شوشتری (1283 ق) با یک واسطه به صدرالدین دزفولی می‌رسد و ایشان از شاگردان مکتب آقامحمد بیدآبادی است، در ضمن وی متأثر از ملاقلی جولا است که شخصیتی ایشان برای کسی شناخته نیست (آملی، تذکره اوحدی از علما، 40-39).
ملاحسینقلی همدانی (1239-1311 ق) در محضر عرفانی و اخلاقی شوشتری پرورش یافت. (همان) وفات سید علی شوشتری در سال 1281 اتفاق افتاد. (حسینی تهرانی، لب اللباب، 149-146) طریقه حسینقلی همدانی همراه با مسائل فلسفه و عرفان بود. (شبیری، پیشین، 398/2) از کسانی که جلسات درس شوشتری را پی‌گیری می‌کرد می‌توان به نام سید آغا دولت‌آبادی، شیخ باقر قاموسی، شیخ باقر نجم‌آبادی، سید محمد تقی شاه عبدالعظیمی، سید محمدتقی اصفهانی، سید حسن صدر، محمدحسین نائینی (1277-1355 ق) علی زاهد قمی (1283-1371 ق) سید محمد سعید حبوبی (1266-1333 ق) و محمد بهاری (1265-1325 ق) (افلاکیان خاک نشین) اشاره کرد.
شیخ آقا رضا همدانی (قاضی، آیت الحق، 56/2)، محمدباقر نهاوندی، سید حسین درودآبادی (1280-1343 ق) علی گنبدی همدانی (1369 ق)، کیوان قزوینی، میرزا ابوالقاسم معین الغربا (1339 ق)، علی محمد نجف‌آبادی (1361 ق) (نورمحمدی، عارف بالله) عباس کازرونی، سید احمد کربلایی (1330 ق)، از شاگردان آخوند ملا حسینقلی همدانی هستند و سید علی آقاقاضی (حسینی تهرانی، مهر تابناک، 167/1)، سید جمال‌الدین گلپایگانی (1295-1377 ق) حسن صافی اصفهانی (1338-1416 ق) و محمد تقی بافقی (1292-1365 ق) (هیأت تحریریه، افلاکیان) میرزا آقا جان زنجانی (1252-1335 ش) (یوسفی، عاشق دلباخته)، سید محمد کاظم عصار (1301-1396 ق) شاگردان سید احمد کربلایی هستند.
جواد ملکی تبریزی (1343 ق) نیز از شاگردان آخوند ملا حسینقلی همدانی است (حسن‌زاده آملی، در آسمان معرفت، 106). و امام خمینی از شاگردان ایشان است. (خمینی، سرالصلوه، 40). سید محمود مدرسی یزدی (1337 ش)، علی معصومی همدانی (1312-1398 ق) (حسن‌زاده آملی، در آسمان معرفت، 119) سید حسین فاطمی رضوی قمی (1297-1389 ق)، عباس تهرانی (1269 ش / 1309-1385 ق) از شاگردان میرزا جواد آقاملکی تبریزی شمرده می‌شوند.
مکتب عرفانی نجف با بیدآبادی شروع و با آموزه‌های سید مرتضی کشمیری و شاگرد او ملاحسینقلی همدانی ادامه یافت. مبارزه با نفس و خواهش‌های آن هر چند در همه مکاتب مورد توجه قرار گرفته است، ولی روش سلوکی معرفت النفس، از رویکردهای اصلی مکتب نجف است. این مکتب بیشترین دغدغه خود را معرفت نفس قرار داده و مباحث اخلاقی را به منظور غلبه بر نفس دنبال می‌کند. از دید این مکتب معرفت نفس موجب انصراف انسان از عالم کثرات و حرکت به سوی وحدت است و سبب می‌شود انسان به فقر ذاتی خود، که ملازم با ادراک غنی بالذات است، پی ببرد. (طباطبایی، المیزان، 172/6) انسان سالک با نفی خواطر که از راه توجه به نفس و ذکر امکان‌پذیر می‌شود (حسینی طهرانی، مهر تابناک، 173/1-175)، به معرفت نفس دست می‌یابد. معرفت نفس به نوبه خود باب مکاشفات زیادی را به روی انسان باز کرده و آثار شگفت‌انگیزی از انسان می‌تواند ظهور کند.
روش سلوکی مرحوم سید علی آقا قاضی (1285-1366 ق) نیز طبق رویه‌ی استادش آخوند ملاحسینقلی، همان طریق معرفت نفس بوده است. ایشان برای نفی خواطر در وهله اول، توجه به نفس را دستور می‌دادند (حسنی طهرانی، لب اللباب، 150-146). این روش از طریق امام علی (علیه‌السلام) و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) تا سید بن طاووس (589-664 ق) استمرار پیدا کرد. خواجه نصیرالدین طوسی (597-672 ق) با نوشتن کتاب اوصاف الاشراف خدمت بزرگی در راه معرفی مبانی این مکتب به عهده گرفت. پس از خواجه طوس، میر سید علی همدانی (714-800 ق)، عارف بزرگ قرن هشتم قمری با نوشتن ذخیره الملوک، این مکتب را در فراسوی مرزهای شناخته شده جهان شیعه معرفی کرد. قاضی نورالله شوشتری نیز از مرتبطان با این مکتب عرفانی است.
این روش سلوکی همراه با شناخت ابعاد نفس، توانست به رابطه آن با دشمنان معنویت پی ببرد. این بود که شاگردان ملاحسینقلی همدانی توانستند از عرفان مبتنی بر معرفت النفس به عرفان حماسی راه یابند و چهره‌هایی چون سید حبوبی، سید جمال‌الدین اسدآبادی، سید عبدالحسین لاری، میرزا محمدتقی شیرازی، آقا نجفی اصفهانی به ستیز علیه عوامل اشغال‌گر و متجاوز غربی روی آورند و در طبقه دوم و سوم شاگردان ملاحسینقلی همدانی مثل محروم شاه‌آبادی و امام خمینی عرفان حماسی، بیشتر مورد توجه قرار گرفت. انقلاب اسلامی از ثمرات این مکتب عرفانی است.
در نجف عرفان جوانحی نیز مورد توجه بود. سیر و سلوک واقعی به قلب انسان مربوط می‌شود و روش این مسلک بالاتر از روش زهد (جوارحی) است. تفاوت این روش سلوکی با جوارحی در این است که زاهد نعمت این جهان را می‌بیند و آن را ترک می‌کند اما انسان محب در سلوک جوانجی اصلاً متوجه این عالم نیست تا بخواهد آن را ترک کند، او تمام وجود خودش را در راه محبوب ممحض می‌کند محمد جواد انصاری همدانی (1281-1339 ش) به این روش سلوکی تمایل داشته است. سید عبدالحسین دستغیب (1332-1402 ق) (هیأت تحریریه، افلاکیان)، و سید محمدحسین تهرانی از شاگردان شیخ محمد جواد انصاری همدانی هستند.

7- مکتب تهران

آقا سید رضی مازندرانی (1270 ق) مؤسس مکتب فلسفی و عرفانی تهران است. وی از شاگردان ملامحمد جعفرآباده‌ای و میرزا عبدالجواد شیرازی و متأثر از مکتب عرفانی شیراز، اصفهان و نجف است.
گمان می‌رود که وی در اواخر سده دوازدهم قمری زاده شده و در دهه‌های آغاز سده سیزدهم ترک دیار کرده و به اصفهان رفته است. آقا سید رضی در اصفهان پس از تکمیل مقدمات علمی و تحصیل یک دوره فقه، نزد آخوند ملاعلی نوری و ملااسماعیل به تحصیل حکمت صدرالدین شیرازی مشغول شد. (صدوقی سها، تاریخ حکما و عرفای متأخر بر صدرالمتألهین، 24) ملاعلی نوری مازندرانی (1246 ق) میرزا عبدالجواد شیرازی، میرزا رفیع شیرازی، ملااسماعیل واحد العین همه از اساتید عرفانی وی هستند. این طبقه از عرفا یعنی اشخاصی هم‌چون سید عارف آقا سید رضی لاریجانی و استاد او مرحوم عارف محقق آقا میرزا عبدالجواد شیرازی در تحریر و تقریر عرفان متبحر و در تقریر مباحث به سبک و طریق برهان نیز از راسخان به شمار می‌روند و علت این امر را باید در طریقه آخوند ملاصدرا جستجو نمود که میان مشارب حکمی مسالک عرفانی سازش برقرار نمود و از برکت وجود او نزاع و تخالف بین عرفان و برهان تصالح برقرار شد. (کاشانی، اصول المعارف) لاریجانی در اصفهان «مصباح الانس» و شرح فصوص تدریس می‌کرده است. او بزرگترین مدرس عرفان سده سیزدهم هجری است.
استاد آشتیانی می‌نویسد: «مرحوم آقا محمدرضا قمشه‌ای معتقد به سلوک به طریق ملاصدرا و میرفندرسکی و آقا محمد بیدآبادی و جماعت دیگر از متشرعان بود. او و استاد او عارف بی‌نظیر آقا سید رضی لاریجانی هرگز خود را در معرض قطبیت و مریدبازی قرار نمی‌دادند که مردم عوام را به تله اندازند و با گردو و دستمال و نبات، مردم نادان بیچاره را به فقر مشرف سازند و از این قبیل کار‌ها سخت تحاشی و پروا داشتند... و هرگز درصدد اندوختن مال و اظهار ادعاهای بی‌اساس و عوام فریبی بر نمی‌آمدند.» (آشتیانی، رسائل حکیم ملاهادی سبزواری، 42) بسیاری از اندیشه‌ها و آموزه‌های عرفانی آقا سید رضی را می‌توان در لابلای آثار و اشعار شاگردان مکتب وی از جمله آقا محمدرضا قمشه‌ای و میرزا محمد تنکابنی پیدا کرد. لاریجانی در سال 1267 ق یعنی در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار به تهران آمد. وی به سال 1270 ق. یعنی 2 سال پس از قتل امیرکبیر در تهران درگذشت و در صحن امامزاده طاهر در شهر ری به خاک سپرده شد.
آقا محمدرضا قمشه‌ای (1241-1306 ق / 1267 ش) شاگرد ملامحمد جعفر آباده‌ای و آقا سید رضی لاریجانی از مکتب وحدت وجود ترویج می‌کردند. پس از حکیم آقا محمدرضا قمشه‌ای، حوزه درسی او توسط میرزا هاشم اشکوری (1332 ق)، میرزا حسن کرمانشاهی (1336 ق)، میرزا محمود قمی (1304 ق) و آقا میر شهاب‌الدین نیریزی شیرازی (1320 ق) استمرار یافت. از محضر این چهار شخصیت برجسته‌ای چون میرزا محمدعلی شاه‌آبادی (1369 ق)، آقا سید حسین بادکوبه‌ای (1358 ق)، میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی (1395 ق)، میرزا مهدی آشتیانی (1372 ق)، میرزا احمد آشتیانی (1395 ق)، سید محمد کاظم عصار (1394 ق)، محمدحسین فاضل تونی (1380 ق)، میرزا ابوالحسن شعرانی (1393 ق)، شیخ محمدتقی آملی (1395 ق) برخاستند که هر یک مؤسس حوزه درسی و مدرس متون عرفانی و فلسفی بودند. در میان این طبقه، آیه الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی برجسته‌ترین آنان است. امام خمینی (1409 ق) از شاگردان بلند پایه محمدعلی شاه‌آبادی است. کتاب تمهید القواعد از زمان سید رضی لاریجانی در شمار منابع درسی حوزه‌های علمی درآمد و پس از ایشان آقا محمدرضا قمشه‌ای و بعد از او آقامیرزا هاشم اشکوری و آقا میرزا محمود قمی و محمدحسین فاضل تونی و پس از ایشان علامه طباطبایی این متن مهم را تدریس کردند (جوادی آملی، عین نضاخ، 23/1-24) و از آخرین مدرسان آن می‌توان به نام آیت الله جوادی آملی اشاره کرد.

8- مکتب قم

مکتب عرفانی قم در قرن اخیر فعال و جانشین مکتب تهران شده است. مسلک زهد یا سلوک جوارحی از نخستین روش‌های عرفانی حوزه‌های علمی قم است. تفرد از خلق و توجه به آخرت، اخلاص و محاسبه نفس، پرهیز و دعا از ارکان اصلی این روش سلوکی هستند. برای ورود به فضای دعا توجه به مناجات‌های مأثوره از معصومان (علیهم‌السلام) ضرورت دارد، باید ادب سخن گفتن با دوست را از آنان که به مقام وصل و قرب الهی رسیده‌اند یاد گرفت. (خمینی، کلمات قصار، 52) این ادعیه (همان) مقدمه آرایش و پیرایش معنوی هستند. اهتمام به عزاداری امام حسین (علیه‌السلام) «قاضی، پیشین، 49/2)، بهره‌گیری از ظاهر شریعت برای تهذیب اخلاق و صیقل زدن به استعدادهای درونی و پاکی نفس (همان، 55/2)، گرامی داشت آرامگاه‌ها و قبور آل رسول و اولیا و اماکن متبرکه، (همان، 68/2-66)‌ همه از مشخصه‌های مکتب زهد است. از نظر صاحب نظران این مسلک، والاترین عبادت‌ها ذکر است. ذکر سبب می‌شود تا حکمت از قلب آدمی بر زبانش جاری شود. ذکر مدام رضامندی انسان در برابر قضا و قدر را در پی دارد. از این روش، عرفای همه مکتب‌های عرفانی حوزه‌های علمی شیعه بهره برده‌اند به ویژه در قم و نجف مورد توجه بوده است.
به جز روش سلوکی جوارحی و جوانحی، در قم از روش معرفت نفس نیز استقبال شده است. علامه طباطبایی که خود ضمن اهتمام به سلوک معرفتی، از سالکان این طریق بوده است، در رساله الولایه و رسائل توحیدی می‌گوید: «دین برای آن آمده است که انسان آماده عروج به ماورای طبیعت باشد، و نفس این نگاه انسان را به دین تغییر می‌دهد. کمال انسان در فناست هر چه در انسان از کمالات است در خودش نیست بلکه در خدا است و راه رسیدن به خدا یا آفاقی است یا انفسی. راه آفاقی از راه آثار و لوازم است. خدا را با اوهام نمی‌توان یافت با راه ارتباط وجودی و انفسی ممکن است. و معرفت نفس حقیقی فهم فقر وجودی است. فقر است که ما را متوجه ذات احدیت می‌کند. معرفت نفس در اندیشه علامه. ستیز با نفس است به صورت دائمی و شریعت راه ریاضت است برای معرفت نفس. (طباطبایی، پیشین، 354/1) علامه طباطبایی سه عنصر اصلی عرفان و سیر و سلوک را معرفت نفس، محاسبت نفس، مراقبت نفس می‌داند. (همان، 220/19 و 216 و 287)
در روزگار پهلوی دوم، قم به ویژه با حضور علامه طباطبایی و امام خمینی به عنوان بزرگترین مرکز آموزش سلوک معرفت النفسی و سلوک معرفتی مطرح شد و امروزه پرورش یافته‌های این مکتب به نوآوری‌های زیادی در همه حوزه‌های عرفانی دست یافته‌اند.

نتیجه‌گیری

حوزه‌های علمی شیعه به لحاظ پراکندگی جغرافیایی دست کم هشت مکتب را به وجود آورده است که روش‌های سلوکی پنج‌گانه بهره برده‌اند. از آن میان روش سلوکی زهد مبتنی بر عرفان عملی است و روش سلوکی محبت مبتنی بر عرفان جوانحی و دو روش دیگر یعنی روش سلوکی خودشناسی (معرفت النفس) و وحدت وجود، مبتنی بر عرفان نظری هستند و روش سلوکی تفکیک که جدایی روش دینی از روش‌های غیر دینی را توصیه می‌کند، اعم از نظری و عملی و اعم از جوارحی و جوانحی است.
عرفای حوزه‌های علمی شیعه برای بیان دریافت‌های معنوی خود از شرح زیارت‌نامه‌ها، پند و اندرز، آثار مکتوب، مثنوی‌ها و غزلیات عارفانه، مکاتبات، شرح نویسی منابع عرفانی، و شرح حال نگاری بهره جسته‌اند. این مکتب‌ها ضمن برخورداری از مشترکات با عرفان و طریقت‌های رایج در میان اهل سنت و تشیع، دارای مختصاتی نیز هستند که این مکاتب را از مکاتب مشابه متمایز می‌کند. تفاوت اصلی مراقبه در این مکتب، با عرفان‌های نوظهور در این است که پایه‌ی مراقبه در این روش، کشیک کشیدن نفس است از انجام عملی برخلاف رضای خداوند و از توجه به غیر او، نه صرف مراقبت بدون توجه به خداوند که موجب قوت انانیت و استکبار و تقویت نفس و احساس استقلال می‌گردد. برخلاف برخی عرفان‌های نوظهور تا مراقبه‌ی تام نسبت به ترک معاصی نباشد، ذکر و فکر اثر ندارد.
مکتب‌های عرفانی حوزه با آموزه‌های قرآن کریم و اهل بیت (علیهم‌السلام) هماهنگ بوده و در راستای جدال با نفس و جهل و ظلم و به منظور دوری جستن از آفات جاه‌طلبی و سردمداری، و فرار از اهداف نفع‌طلبان و استعمارگران و پرهیز از توسعه عوام‌پروری، طراحی شده‌اند. عدم تقید به منازل راه. (خمینی، سرالصلوه، 21-19) نفوذ حکمت متعالی (کربلایی، توحید علمی و عینی، 118-117) تمایل به اجتهاد در منابع فقه، از مختصات صاحب‌نظران مکتب‌های عرفانی حوزه‌های علمیه شیعه است. آن‌ها هر جا که وظیفه‌ی خود را حضور در عرصه‌های اجتماعی تشخیص داده‌اند، وارد شده و به انجام وظایف خود پرداخته‌اند. از طبقه‌ی شاگردان آخوند حاج ملا حسینقلی، می‌توان به آیت الله سید محمد سعید حبّوبی، فرمانده‌ی جنگ عراق در مقابل انگلستان، آیت الله سید عبدالحسین لاری مؤسس حکومت اسلامی در جنوب ایران، آیت الله شیخ محمدباقر بهاری و سید جمال‌الدین اسدآبادی اشاره نمود. انسان عارف در مکاتب عرفانی حوزه‌های علمی شیعه، کارآمدترین فرد در اصلاح امور جامعه بشری است. اندیشه جدایی عرفان از دنیا و عزلت‌گزینی در این مکاتب مطلوب نیست از این روی یکی از دست‌آوردهای این مکاتب پیوند بین سیاست و عرفان بوده است چنان‌که بزرگان این نحله، به علت تعبّد به شرع مقدس، هیچ آداب و رسوم مخصوص به خود و لباس هیئت ظاهری خاصی ندارند. چنان که از القاب طریقتی که موجب نوعی جدایی سالک از سایر مؤمنان باشد، پرهیز می‌نمایند (بهاری، تذکره المتقین، 191).

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و عضو هیأت علمی بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.

منابع تحقیق :
آزاد کشمیری، محمدعلی، نجوم السماء فی تراجم العلما، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، بی‌تا.
آشتیانی، سید جلال‌الدین، منتخباتی از آثار حکما، بی‌تا.
ــــ ، رسایل حکیم سبزواری، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348.
آقا بزرگ طهرانی، الکرام البرره، بی‌تا.
ــــ ، طبقات اعلام الشیعه، انتشارات دانشگاه تهران، 1372.
آملی، سید حیدر، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم فی تأویل کتاب الله العزیز المحکم، حققه و قدم له و علق علیه السید محسن الموسوی التبریزی، طهران، مؤسسه الطباعه و النشر وزارت الثقافه و الارشاد الاسلامی، الطبعه الاولی، 1414 ق.
ــــ ، انوار الحقیقه و اطوار الطریقه و اسرار الشریعه، حققه و قدم له و علق علیه السید محسن الموسوی التبریزی، قم، المعهد الثقافی نور علی نور، 1385.
ـــــ، جامع الاسرار و منبع الانوار، تصحیح هانری کربن، تهران، 1347.
ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، بی‌تا.
الاحسایی، محمد بن علی بن ابی‌جمهور، مجلی مراه المنجی فی الکلام و الحکمتین و التصوف، مقدمه و فهرست از زابینه اشمیتکه، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه آزاد برلین - آلمان، تهران، 1387.
اصغری، سید محمد، عقل و عرفان و سیری در زندگی حضرت شیخ محمد بهاری و شیخ محمد باقر بهاری، تهران، انتشارات اطلاعات، 1391.
اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، مطلع الشمس، به اهتمام تیمور برهان لیمودهی، تهران، فرهنگ سرا، 1362.
امینی، عبدالحسین، شهیدان راه فضیلت، تهران،‌انتشارات روزبه، 1355.
ــــ، الغدیر، بی‌تا.
بهاری، شیخ محمد، تذکرة المتقین، جمع‌آوری شیخ اسمعیل تائب تبریزی، قم، انتشارات نهاوندی، 1375.
بیدآبادی، آقا محمد، تذکره السالکین - نامه‌های عرفانی، علی صدرایی خویی، قم، انتشارات خوبی، 1390.
ــــ، حس دل در سیر و سلوک الی الله، تحقیق و تصحیح علی صدرایی خویی و محمد جواد نور محمدی، قم، انتشارات نهاوندی، 1376.
ــــ، شرح رساله سیر و سلوک منسوب به آقا محمد بیدآبادی، آیت الله آقا میر سید حسن مدرس هاشمی، مقدمه علی کرباسی، کانون پژوهش، 1377.
تبریزی، رجبعلی، اصل الاصیل، تصحیح و مقدمه از عزیز جوانپور هروی - حسن اکبری بیرق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1386.
جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، بی‌تا.
جوادی آملی، عبدالله، عین نضاخ (تحریر تمهید القواعد)، قم، مرکز نشر اسراء، 1387.
حسینی تهرانی، سید محمدحسین، سرالفتوح ناظر بر پرواز روح، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، 1433 ق.
ـــــ، لب اللباب در سیر و سلوک اولوا الالباب، طهران، کمت، 1416 ق.
ـــــ، مهر تابناک، حضرت آیه الحق و العرفان حاج سید علی قاضی طباطبایی رضوان الله علیه در آثار حضرت علامه آیه الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی با اضافاتی از سید محمد محسن حسینی طهرانی، تهران، انتشارات مکتب وحی، 1392.
حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ عرفان و عارفان ایرانی، تهران، انتشارات کومش، 1370.
حسن‌زاده آملی، حسن، در آسمان معرفت - تذکره اوحدی از عالمان ربانی، قم، انتشارات تشیع، 1375.
ـــــ، رساله فلسفه اولی یا مابعدالطبیعه هزار و یک کلمه، بی‌تا.
حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، رساله سعدیه، ‌ترجمه سلطان حسن استرآبادی، تصحیح و تحقیق علی اوجبی، تهران، مرکز بین‌المللی گفتگوی تمدن‌ها - همایش بین‌المللی قرطبه و اصفهان، 1382.
حلی، منهاج الکرامه، در مقدمه منهاج السنه النبویه از ابن‌تیمیه، تصحیح محمدرشاد سلیم، بیروت، 1962 م.
حلی اسدی، احمد ابن محمد بن فهد، التحصین و صفات العارفین، تصحیح و ترجمه سید علی جبار گلباغی ماسوله، انتشارات لاهیجی، 1377.
حمویه، سعدالدین، المصباح فی التصوف، تهران، چاپ نجیب مایل هروی، 1362.
حمویه، غیاث‌الدین هبه الله یوسف بن ابراهیم بن سعدالدین، مراد المریدین، تصحیح سید علی اصغر میرباقری فرد - زهره نجفی، تهران، دانشگاه تهران - مؤسسه مطالعات اسلامی - دانشگاه مک گیل، 1389.
خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، قم، 1390.
خمینی، روح الله، سر الصلوه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1387.
ـــــ، کلمات قصار، پند‌ها و حکمت‌ها، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1372.
زرین‌کوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران، امیرکبیر، 1369.
شبیری زنجانی، سید موسی، جرعه‌ای از دریا، قم، مؤسسه کتابشناسی شیعه، 1389.
الشمری، یوسف، الحیاه الفکری فی الحله خلال القرن التاسع الهجری، النجف، دارالتراث، 1434 ق.
شوشتری، نورالله، مجاس المؤمنین، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1392.
الشیبی، کامل مصطفی، الصله بین التصوف و التشیع، بیروت، دارالاندلس، 1982 م.
شیرازی، نایب الصدر، تذکره طرائق الحقایق، به کوشش دکتر محمد جعفر محجوب، تهران، کتابفروشی بارانی، 1345.
صدوقی، منوچهر، تاریخ حکما و عرفای متأخرین صدر المتألهین، تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، 1359.
طباطبایی سید محمد حسین، المیزان، بی‌تا.
ــــ، الرسائل التوحیدیه، بی‌نا، بی‌تا.
فیض کاشانی، اصول المعارف، مشهد، دانشکده الهیات، 1354.
قاضی، سید محمد حسن، آیت الحق - شرح احوالات سید العلماء الربانیین و فخرالعلماء الکاملین حضرت حاج سید علی آقاقاضی، ترجمه سید محمد علی قاضی‌نیا، تهران، مؤسسه انتشارات حکمت با همکاری انتشارات بصیرت، بی‌تا.
قمی، عباس، فوائد الرضویه، قم، بوستان کتاب، 1385.
قزوینی، مجتبی، بیان الفرقان، تعلیقات آیت الله سید جعفر سیدان، تحقیق مدرسه علوم دینی حضرت ولی عصر، قم، انتشارات دلیل ما، 1388.
کاشانی عبدالرزاق، مجموعه رسائل و مصنفات، تصحیح مجید هادی‌زاده، تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، 1379.
کرباسی‌زاده اصفهانی، علی، حکیم متأله بیدآبادی، تهران، نشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1381.
محمدی، کاظم، علاءالدوله سمنانی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1381.
مدرس، میرزا عبدالرحمن، تاریخ علمای خراسان، بی‌تا.
مدرس هاشمی، آقا میرسید حسن، شرح رساله سیر و سلوک آقا محمد بیدآبادی، تصحیح و تعلیق علی کرباسی، اصفهان، کانون پژوهش، 1377.
مطهری، مرتضی، خدمات متقابل ایران و اسلام، بی‌تا.
نسفی، ‌عزیزالدین بن محمد، کشف الحقایق، باهتمام و تعلیق دکتر احمد مهدوی دامغانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359.
نور محمدی، محمد جواد، عارف بالله و حکیم متاله آیت الله حاج علی محمد نجف آبادی، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی مهر خوبان، 1378.
هیئت تحریریه مؤسسه فرهنگی شمس‌الشموس، افلاکیان خاک‌نشین، تهران، انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس‌الشموس، 1387.
یعقوبی، سید حسین، سفینه الصادقین، قم، گنج معرفت، 1384.
یوسفی، محمد، عاشق دلباخته امام زمان حاج میرزا آقا جان زنجانی، قم، خورشید هدایت، 1390.


منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات دومین همایش ملی سیره و معارف رضوی «معنویت» (جلد اول)، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ اول.